صبح که از خواب بیدار شدم با یه زمین سفید پوش روبرو شدم
اونم توی پاییز اونم اینجا
چند روز پیش ارزوی برف کرده بودم فکر نمی کردم به این زودی بر اورده بشه
نمیدونم شاید اگه همه ارزوهام مثل برف خالصانه سفید بود اوناهم خیلی زود براورده میشد
پازل زندگیم به هم ریخته چند تا از قطعه هاشم گم شده حتی دیگه مدلی هم ندارم
واقعانمیدونم چه جوری بچینمش
اگه بزرگ نشده بودم هنوزم به همون پازلای قدیمی دل خوش میکردم
جای یه نفر خیلی خالیه
...
اااااااااااه . بالاخره یزد هم برف اومد . میشد آدم برفی رو علم کرد یا نه ؟
اگه کلاس نداشتیم میشد
سلام دوست عزیز ممنونم که برام نظر گذاشتی
واقعا کاش هیچوقت بزرگ نشده بودیم...
موفق باشی
یا حق
صلام.!
...شاید تقدیر اینجوری بوده...!
پازل های قدیمی هم یک روزی آدم رو خسته می کنند ...حتی اگر بچه باشیم!!