تو این دنیا نمیشه به هیچی عادت کرد .و هر چیزی که بیشتر دوست داشته باشی زودتر از اونی
که فکر کنی پرپر میشه!شاید خیلی تلخ باشه خداحافظی ولی گاهی اجتناب ناپذیره.....
هرچند بی خداحافظی رفتم ولی رد پایم را جا گذاشتم.
وقتی دبیرستانی بودم سیاست را دوست داشتم ولی عاشق پزشکی بودم برای همین تصمیم گرفتم وزیر بهداشت بشم
پزشکی که قبول شدم راه علم از سیاست جدا شد و شد پزشکی و درس و دانشگاه تصمیم گرفتمیک کاردیولوژیست خوب شوم
و حالا که اخرین کشیک داخلی را میگذرانم ارزو میکنم یک تخصص بدون کشیک قبول بشم پایم را از دامنه پر شر و شورفعالیتهای پر درد سر اجتماعی بیرون بگذارم. چه انقلابی در تفکراتم !!!!!!!
همیشه فکر میکردم که این دیگرانند که میتونند به من ارمش بدهند .دلم میخواهد ارامش را ببخشم تا خود ارام گیرم.در کتاب تونی گرنت خواندم که زن امروزی همه حرفه های سخت را به خوبی میاموزد و لی حرفه زن بودن را دیر گاهیست از یاد برده .حرفهای که هچ جایگزینی ندارد و امروز دنیا در حسرتش میسوزد
شاید حرفه زن بودن جذابترین حرفه ای باشد که تا کنون فراموشش کرده ایم.
امروز یکی از خود ما ها جزو مریضهای اورژانس بود
بچه های شیطون وقتی مریض میشن چقدر دوست داشتنی تر میشن
فکر میکنم که برای پیدا کردن یه رازی پا توی دنیا گذاشتیم .شاید اون یه چیزی مثل جاذبه باشه
توی این دنیا هر چیزی را که بهش فکر کنی جذبش میکنی مثل خوبی .خوشبختی.عشق
و شاید هر چیزی که به تو فکر میکرده تو را جذب کنه.
این همون رازیه که فرشته بهت گفت میبینی هنوز جای انگشتش روی صورتته که هیس یه موقع به کسی نگی!