فرصت

 

این روزها یه چیزی فهمیدم 

فهمیدم همه مردم با نقاب زندگی میکنند.واسه همین اگه پشت نقابت قایم نشی بهت هیچ نقشی نمیدن

حتی احساسات ادمهام نقاب زده است

خیلی وقته فکر میکنم ستارهام فقط چشمک میزنه ولی راهش خیلی دوره

این قدر دور که فقط میشه با اون درد دل کرد

نزدیک امتحان پره خیلی بده که همه فلسفه زندگیت زیرو رو بشه

شاید باید از این هم تنها تر بشم

نمی دونم شاید از این دل نسپردنهایم خسته شدم

هیچ چیز عین واقعیت نیست

لطفا بگذارید همونجوری که دوست دارم فکر کنم حتی اگه اشتباه باشه

...

 

به این که عادت کردیم به پرپر شدن گلها.حالا بازهم بشه این غنچه وقتی قرار که برای همیشه توی دلت نمونه.تازه برای بعضیها دیگه یه سرگرمی شده هر روز یه رنگی.نگین که یه عادت شده.یه جایی باید توقف کرد باید یکم تنها خیلی تنها

 

 

 

 

دارم گم میشم تو شلوغی دنیا