زیر نور مهتاب. کوهای خاکستری دورنمای ان سوتر از بیمارستان... و نروشنای مکرر چراغهایی که در ان خیابان تاریک نشانگر بیمارستان ماست.. نگهبان در که هنوز اشنایم وفکر اینکه یه روز فراموش میشوم مرا میشکند.. یک پیچ ساده .و اتومبیل هایی که زمانی برایمان مفهومی  

داشت و صدای پیجی که من نیستم دگر دلم میگیرد یک بغضی است که نمیشکند همانجا مانده و گیج و مبهوت است چهره های اشنا کم میشوند و من یاد تمام لحظه هایی که اموختم وخاطره هایش .لحظه هایی که اموختم با تنهایی ها هم میشود کنار امد .لزمانی که میشود صد بار یک اهنگ را گوش داد و اما تکرار نشد و این روزها که من هفتاد بار خاطرات هفت سالم را مرور کردم و نمیدانم بین عکسهام بین جزوههایم بین اثاثی که جمع میکنم دنبال چه میگردم و فکر میکنم چیزی را جا گذاشتم ونمیذانم چیست ؟کیست؟ ولی میدانم گمشدهای دارم . این روزها برایم گذشتن از همه چیز وفراموش کردن سخت است .تمام  اینروزها فیلم میبینم نه برای اینکه فراموش کنم که کسی را پیدا کنم که بفهمد از چه سخن میگویم .یکبار پلادگیا را پیدا کردم که کاملا درکش میکردم که چرا عاشق یک بیگانه شد چون کوچک بود این جزیره  برایش  یک بار هم تو در ۲۱ بودی... هتل کالیفرنیا را بارها تکرار کردم که  گرم شوم و سرمای اینهمه نجاتم دهد.نمیدانم شاید اینها برای جنسیتم باشدکه یک مغز مردانه همه چیز را جدا میکند ومن نه 

 

حرفهایم پیشت بماند

 

زیر نور مهتاب

زیر نور مهتاب