انتقام

انتقام دلتنگیهایم

طعم تلخی داشت

وتو هزار بار مرا بالا اوردی

ونفهمیدی که من زهر نبودنت را چشیدم

و هی خمارتر شدم

فارغ التحصیلی

جشن فارغ التحصیلی به  خوبی برگزار شد. هر چند بعد از اون خیلی تحت تاثیر  بودم

به این ۷ سال که فکر میکنم دگرگون میشم

چرا اینجوری گذشت. چه جوریشا نمیدونم ولی چرا.........

عکسها را به زودی میذارم..

گاهی اوقات حتی اینجا جایی برای حرف زدنهایم واعترافاتم نیست...

امروز یه پیر مردی جلوی در بیمارستان ازم خواست جواب پاتولوژی که دستش بود را بگم

ومدام میگفت اگه سرطان بگین غمی نیست... ولی من نمیدونستم چی باید بگم وقتی

دیدم جوابش بازال سل کارسینوماست.... این هم از اخر ۷ سال.........

غر

خیلی وقت بود که غر نزده بودم ولی حال باید غر بزنم به شدت

اول اینکه بخش زنان تاثیر بدی داره این روزها به این فک میکنم که چرا بین کارهای خدا تناسب وجود نداره .زن با اون همه ظرافتی کهداره باید باردار بشه و چه دردهایی بکشه و بعد هم

تمام حق و حقوق به پدر میرسه.خیلی چیزهای  اتاق زایمان برام قابل قبول نیست

مشاور اماری که در دسترس نیست .کارهای اماری مونده.........

جشن فارغ التحصیلی.......

اینکه اشتباه کردی........

اعترافی که مغرور تر از این حرفهایی که فریادش کنی