شهر دانشجویی

رفته بودم به خاطراتم سری بزنم.چقدر عوض شده بود شهر .یه چیزی تو همون مایه های ۳۰۰ سال خواب اصحاب کهف بود.ساختمان اموزش قلب که کامل شده بود.میدان بیمارستان هم را ساخته بودن.خلاصه با کلی تغییر دیگه.اثار فرهنگی هم دیده میشد<ویدئوکلوپ زده بودن تو بیمارستان.مرنینگ هم چای وکیک میدادن.دیگه یه نسل جدید میرسن.۴ماه پیش از این خبرها نبود.از این ها که بگذاریم .کلی خوش گذشت.دلم چقد واسه رکسانا تنگ شده بود.دوستام به محض ورودم اومدن وتجدید خاطرات کردیم. 

 

شهر دانشجویی همیشه واسم یه شهر متفاوت ویک دنیای بی غل  وغش میمونه.این بار که رفته بودم همه چیز مثه یه فیلم سینمایی واسم مرور میشد.  

روزهای خوشی که گاهی سعی میکردم با دلتنگی ازارش بدم

نظرات 15 + ارسال نظر
فریاد جمعه 18 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 06:35 ب.ظ http://deltangiha.blogsky.com/

روزی که می خواستم برم یه شهر دیگه و مثلا دانشجو شم....خیلی برام سخت بود دل کندن از کودکی....خاطراتم...و....روزی که میخواستم برای همیشه شهر دانشجوییمو ترک کنم بیشتر برام سخت بود...حتی هنوزم دلم تنگ میشه....برای همه چیزش...این دوگانگی رو نفهمیدم

رکسانا شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 02:44 ب.ظ http://iranbanooo.blogsky.com

جات خیلی خالیه عزیزم . حیف بود که زیاد نتونستیم با هم باشیم . ایشالا بازم میایی . من نگران اینم که یک سال دیگه کسی رو ندارم که به بهانه اش بیام سر بزنم !

منم به همین موضوع فکر کردم

علی دوشنبه 21 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 12:37 ق.ظ http://medicineman.persianblog.ir

دانشجویی دوره تکراناپذیر خوش زندگیه ماهاست

روانپزشک نیمه دیوانه دوشنبه 21 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 10:14 ب.ظ http://m

اره من خیابونها رو میبینم فکر میکنم کوچیک شدن!!!!

این م و ر ی ک س سه‌شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 01:15 ب.ظ http://inmorix.persianblog.ir

من شهر دانشجوییم همین شهر خودمون هستش ولی خاطرات دانشگاه خیل یبیادموندنی هستش...

گیلی خانم پنج‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 01:09 ب.ظ http://gilda-phoenix.blogfa.com/

سلام..
خوبی دخمره گلم!!دل همه تون بسوزه شهر دانشجوییه من متفاوت از همه شهرهای دانشجویی بوده!!آخه از شما چه پنهون دانشگامون بالا کوه بوده یه کوه سبزُ‌یه جایه خوش آب و هوا!!!!
حدس بزنید کجا؟ لاهیجان!!!!

نیلوفر شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 02:26 ب.ظ http://nilouyee.blogfa.com/

سلام سلام
می دونی منم اینجا تو شهر دانشجوییم خیلی ناله می کنم .. همش غر می زنم و به زمین و زمان بدو بیراه میگم البته الان خیلی بهتر شدم ولی اونموقع که تازه اومده بودم خیلی اعصابم خورد بود ولی الان که پست تو رو خوندم یه جورایی دلم گرفت .. فکر کردم نکنه سالهای بعد دلم برا این روزا یه ذره بشه و حسرت بخورم که چرا قدرش رو ندونستم !

سلام .خانومی.قدرش را بدون

رکسانا دوشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 08:21 ب.ظ

بیا آپ کن . بدو بدو بدو....

سپیده دوشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 11:59 ب.ظ http://gomshodedarkhial.blogsky.com

دوران دانشجویی‌ هم یکیه از بسیار چیزهایی که ما مردم قدرش رو نمی‌دونیم تا زمانی که تموم می‌شه و بعد دلتنگش می‌شیم...

پزشک 78 سه‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 03:44 ق.ظ http://78med.persianblog.ir

نوستالژی شهر دانشجویی قویترین نوستالژیه

فرانک دوشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 12:34 ب.ظ http://dentisttazevared.persianblog.ir

سلام. من همین امروز که داشتم می رفتم دانشگاه تو راه به خودم می گفتم کاش درسم زودتر تموم بشه و فارغ التحصیل بشم! ولی الان که بهش فکر می کنم اگه این سال ها تموم بشن دلم خیلی برای دوستام و حتی استادام تنگ میشه:((

گل ارکیده سه‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 03:07 ب.ظ http://orkidehflower.persianblog.com

منم شهر دانشجویی میخام....

رکسانا چهارشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 09:47 ب.ظ

کجایی تو ؟!

سپیده دوشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 01:57 ب.ظ

کجایی دخمل؟!

الی یکشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 11:48 ب.ظ http://parvazesukut.persianblog.ir

سلام
منم حدود ۱ ماهه که به خاطر درس دارم تو یه شهر جدید زندگی می کنم. قطعا یادآوری خاطراتش چند سال بعد دلچسب و قشنگ میشه .
موفق باشی عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد