یه سرو هزار سودا

فکر کن صبحها ساعت ۷ بیمارستان باشی/در عرض این یه ماه امتحان عفونی/اعصاب داشته باشی /پره هم داشته باشی/

وسط این همه درگیری باید اضطراب فکر کردن به دیگری هم داشته باشی/ بعضیا میخوهن بشون فکر کنی بضیاهم دلت میخوادبشون فکر کنی/و حتی کسایی که دلت پر می کشه که فکر کنی بهش

خلاصه یه سر و هزار سودا داری

یه سوال چرا قصه ها اینجوری شروع می شد یه اقا گرگه یه اقا سگه یه اقا شیره در مقابل خانم طلا خورشید خانم مهتاب خانم؟

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد