خداحافظ همین حالا

 

 

 

تو این دنیا نمیشه به هیچی عادت کرد .و هر چیزی که بیشتر دوست داشته باشی زودتر از اونی

که فکر کنی پرپر میشه!شاید خیلی تلخ باشه خداحافظی ولی گاهی اجتناب ناپذیره.....

هرچند بی خداحافظی رفتم ولی رد پایم را جا گذاشتم.

وقتی دبیرستانی بودم سیاست را دوست داشتم ولی عاشق پزشکی بودم برای همین تصمیم گرفتم وزیر بهداشت بشم

پزشکی که قبول شدم راه علم از سیاست جدا شد و شد پزشکی و درس و دانشگاه تصمیم گرفتمیک کاردیولوژیست خوب شوم

و حالا که اخرین کشیک داخلی را میگذرانم ارزو میکنم یک تخصص بدون کشیک قبول بشم پایم را از دامنه پر شر و شورفعالیتهای پر درد سر اجتماعی بیرون بگذارم. چه انقلابی در تفکراتم !!!!!!!

همیشه فکر میکردم که این دیگرانند که میتونند به من ارمش بدهند .دلم میخواهد ارامش را ببخشم تا خود ارام گیرم.در کتاب تونی گرنت خواندم که زن امروزی همه حرفه های سخت را به خوبی میاموزد و لی حرفه زن بودن را دیر گاهیست از یاد برده .حرفهای که هچ جایگزینی ندارد و امروز دنیا در حسرتش میسوزد

شاید حرفه زن بودن جذابترین حرفه ای باشد که تا کنون فراموشش کرده ایم.

نظرات 2 + ارسال نظر
حسین سه‌شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 03:27 ب.ظ http://dardebikesi.persianblog.com

با سلام
وبلاگ زیبایی با مطالب جالبی داری
خوشحال می شم به وبلاگم سر بزنی.
موفق باشی.

پری دریا سه‌شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 04:05 ب.ظ

ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال
مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد