جشن فارغ التحصیلی به خوبی برگزار شد. هر چند بعد از اون خیلی تحت تاثیر بودم
به این ۷ سال که فکر میکنم دگرگون میشم
چرا اینجوری گذشت. چه جوریشا نمیدونم ولی چرا.........
عکسها را به زودی میذارم..
گاهی اوقات حتی اینجا جایی برای حرف زدنهایم واعترافاتم نیست...
امروز یه پیر مردی جلوی در بیمارستان ازم خواست جواب پاتولوژی که دستش بود را بگم
ومدام میگفت اگه سرطان بگین غمی نیست... ولی من نمیدونستم چی باید بگم وقتی
دیدم جوابش بازال سل کارسینوماست.... این هم از اخر ۷ سال.........
افسوس بر من؛گوهر خود را فشاندم
برپای بتهایی که باید می شکستم
حمید مصدق
خیلی به حالم نزدیکی
مبارکه :)
ممنون
سلام من تازه شروع کردم به نوشتن.خوشحال میشم بهم سر بزنی