-
انتظار
سهشنبه 30 مردادماه سال 1386 09:06
دلتنگی نمی دونم پایان این انتظار چیه....
-
..
سهشنبه 30 مردادماه سال 1386 08:55
همین الان امتحان دادم...... واقعا که.......... جوابش اخر کلستئاتوم . این همه پس و پیش کردم...............ا مروز هم اخرین روز کشیک این بخشه.. دلم میخواد به اصفهان بر گردم
-
این روزها
دوشنبه 22 مردادماه سال 1386 18:05
و اما این روزها ..جو متشنج بخش گوش و حلق. بخشی که همه رزیدنتهاش باهم مشکل دارن و نهایتا این مشکلاتشون ما را در گیر میکنه و هر جا کم میارند به ما اینترنای بدبخت گیر میدن. کشیک اضافه هم بهمون دادن که من دو درش کردم این خیلی حال میداد چون فکر کردن خیلی زرنگن همیشه فکر میکنم اگه قرار یه وزی رزیدنت بشم و این همه از خود...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 مردادماه سال 1386 10:55
وقتی روزنه های امید را بر تنگنای سقف زندگی میبینی بیشتر بیقرار می شوی نه قرار ماندن داری و نه طاقت ندیدن ... اضطراب این اینده پر التهاب .... تیک و تاک ساعت واخرین تصمیم ها گذاشتن کوله بار خاطرات و .... او که می خواهی دل تنگ رفتنت شود به استقبال نبودنت میرود !!!!!!!!
-
تولد
شنبه 13 مردادماه سال 1386 15:47
من و زمان با هم قرار گذاشتیم که نه او از من سبقت گیرد و نه من از او فرار کنم گاه که به گذشته فکر میکنم میبینم زمان زیر قولمان زده و بی انکه بیایم رفته است نمیدانم من سر گرم بازیهای کودکانه ام بوده ام یا به انچه زمان برایم می خواست راضی نبودم.....گاه سر لجبازی با زمان مینشستم.. اما هنوز هم من و زمان بر سر قول خویش...
-
عشق من
چهارشنبه 10 مردادماه سال 1386 08:58
دیگر دستهایم توان تپاندن قلبش را ندارد عشق من احیا نمیشود ودمهای عمیق من بر لبانش دیگر زندگی نمیبخشد عشق من خط صاف بی انتها میشود شوکی عظیم میخواهد
-
قرمز
دوشنبه 8 مردادماه سال 1386 17:13
خودکار قرمزم را برداشتم ولی جرات خط کشیدنش در سر انگشتانم یخ زده است چشمانم را میبندم خط خطی هایم.............
-
تضاد
چهارشنبه 3 مردادماه سال 1386 17:34
مرگ و زندگی .چیزی که تو اسکرین بارها شاهدش بودم ولی جالبترینش یه زندانی را که با خوردن قرص اقدام به خودکشی کرده بود اخه زندانی باید اعدام میشد هفته دیگه ودر مقابلش استادم همه تلاشش را میکرد که بر گرده.به نظرم اینجوری مردن خیلی بهتر بود استادم به من گفت یادت باشه چه قسمی خوردی.خیلی جالب بود مرگ و زندگی دست کی...
-
اسکرین
یکشنبه 17 تیرماه سال 1386 10:16
اسکرین تجربه خیلی خوبیه توی پزشکی .این ماه را خیلی دوست دارم و علاقمندم .هر چند کشیکهای خیلی سختی داره و کلا اورژانس استرس بالایی داره و از در و دیوار مریض ترومایی و مسمومیت میباره ولی اینقدر کادر صمیمی داره و همه همکاری میکنند که متوجه گذشت زمان نمیشی وجود بعضی ها واقعا ارزشمنده .مثل دکتر م یکی از پزشکان عمومی...
-
فردا
جمعه 1 تیرماه سال 1386 16:23
از فردا اورژانس وباز هم کشیک به شدت احساس بیسوادی میکنم واینکه چه جوری باید اورژانسرا کاور کنم وقتی هنوز جراحی را نگذروندم مهم نیست این نیزبگذرد. حرفهای زیادی برای گفتن دارم ولی ذلی برای نوشتن نه. نگرانم از فردا
-
دلتنگی
جمعه 1 تیرماه سال 1386 16:08
دلم تنگه .دو تا بال برای پرواز کردن میخوام.کجا میشه پیدا کرد؟
-
اخرین بار
سهشنبه 29 خردادماه سال 1386 15:29
امشب اخرین راند شبانه است جای کسی خالیه؟ دلم برای همه استرسهایش تنگ میشود یه موضوعیه اینجا اینکه اگه برای چند روز بری ممکن نیست وقتی بر میگردی صدای کسی را فراموش کرده باشی ولی اگه برای همیشه قراره بری خیلی زود فراموش میشی پیش از اینکه بری
-
خداحافظ همین حالا
سهشنبه 29 خردادماه سال 1386 15:20
تو این دنیا نمیشه به هیچی عادت کرد .و هر چیزی که بیشتر دوست داشته باشی زودتر از اونی که فکر کنی پرپر میشه!شاید خیلی تلخ باشه خداحافظی ولی گاهی اجتناب ناپذیره..... هرچند بی خداحافظی رفتم ولی رد پایم را جا گذاشتم. وقتی دبیرستانی بودم سیاست را دوست داشتم ولی عاشق پزشکی بودم برای همین تصمیم گرفتم وزیر بهداشت بشم پزشکی که...
-
قاصدک
پنجشنبه 24 خردادماه سال 1386 12:40
قاصدک ارزوهامو باید فوت کنم
-
جاذبه
چهارشنبه 23 خردادماه سال 1386 16:25
امروز یکی از خود ما ها جزو مریضهای اورژانس بود بچه های شیطون وقتی مریض میشن چقدر دوست داشتنی تر میشن فکر میکنم که برای پیدا کردن یه رازی پا توی دنیا گذاشتیم .شاید اون یه چیزی مثل جاذبه باشه توی این دنیا هر چیزی را که بهش فکر کنی جذبش میکنی مثل خوبی .خوشبختی.عشق و شاید هر چیزی که به تو فکر میکرده تو را جذب کنه. این...
-
دعا.پشتوانه ارامش من
سهشنبه 22 خردادماه سال 1386 18:39
-
disfunction
دوشنبه 21 خردادماه سال 1386 21:20
disfunction نمیدونم بعد از یک کشیک ۴۸ ساعته چی میتونم بگم فقط اینقدر میدونم که شنبه امتحان پایان بخشه اخه با این همه کشیک حال درس خوندنم کجا بید! گاهی ادمها دچار افت فانکشن میشن مثل من که این روزها .... مثل رزیدنت دیشب که از انرژی تخلیه بودو فانکشن نداشت ولی با این وجود به معاینه من گیر میداد گاهی هم چشمها میگویند...
-
داخلی
جمعه 18 خردادماه سال 1386 13:13
داخلی گاهی اوقات هجوم زندگی اینقدر حجیم میشه که دیگه فرصتی برای نوشتن نمیمونه ونه حسی برای نگاشتن دوران اینترنی را با داخلی شروع کردم هرچند به سنگینی معروف بود ولی به توصیه بعضی ها داخلی رفتم اوایل اون کشیکهای خفنش با اون شرح حالهای طوماریش و تازه بغد از اون همه دردسراش مرنینگ دادنش و حال گیری اساتید گرامی حسابی حال...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 اسفندماه سال 1385 14:06
-
...
یکشنبه 8 بهمنماه سال 1385 13:10
باید امشب بروم ............. چمدانی را که به اندازه تنهایی من جا دارد بردارم........
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 بهمنماه سال 1385 13:48
زبان در کام فرو برده اوایی ندارد.چشمانش چون ستاره میدرخشد
-
قرعه
سهشنبه 3 بهمنماه سال 1385 13:20
قرعه فال به نام من دیوانه زدند! این روزها فقط داره اتفاقای عجیب غریب رخ میده تا به حال ده بار از خودم پرسیدم وبا لاخره به این نتیجه رسیدم قرعه فال به نام من دیوانه زدند. خیلی خیلی احتیاج دارم که یک نیروی قوی معنوی کمکم کنه!
-
خصوصی
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1385 11:55
۴۷روز دیگه تا پره بیشتر نمونده. بخش زنان هم شروع شد .خیلی جالبه مروریه به زندگی ام .از تولد تا وقتی که.......... هم شیرین هم هم پر از درد.جالبه! !!!تو هم دم از عشق زدی.....!!!!!!!!!! یادم نمیره
-
فرصت
شنبه 23 دیماه سال 1385 12:50
این روزها یه چیزی فهمیدم فهمیدم همه مردم با نقاب زندگی میکنند.واسه همین اگه پشت نقابت قایم نشی بهت هیچ نقشی نمیدن حتی احساسات ادمهام نقاب زده است خیلی وقته فکر میکنم ستارهام فقط چشمک میزنه ولی راهش خیلی دوره این قدر دور که فقط میشه با اون درد دل کرد نزدیک امتحان پره خیلی بده که همه فلسفه زندگیت زیرو رو بشه شاید باید...
-
...
شنبه 16 دیماه سال 1385 15:08
به این که عادت کردیم به پرپر شدن گلها.حالا بازهم بشه این غنچه وقتی قرار که برای همیشه توی دلت نمونه.تازه برای بعضیها دیگه یه سرگرمی شده هر روز یه رنگی.نگین که یه عادت شده.یه جایی باید توقف کرد باید یکم تنها خیلی تنها
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 دیماه سال 1385 23:40
دارم گم میشم تو شلوغی دنی ا
-
خیلی به این غنچه فکر می کنم
پنجشنبه 7 دیماه سال 1385 19:25
-
نگرانی
پنجشنبه 7 دیماه سال 1385 18:28
-
شاید
سهشنبه 28 آذرماه سال 1385 11:51
نمیدونم دارم به بودنت عادت میکنم یا دارم به نبودنت فکر میکنم.شاید دارم به خودخواهیام عادت میکنم. اگه این همه خوب نبودی شاید میذاشتم که بهت عادت بکنم.
-
هدیه عشق
سهشنبه 28 آذرماه سال 1385 11:14
صدای اول:الو سلام عزیزم صدای دوم:سلام :میخواستم اه حقیقتی را بهت بگم من قبلاازدواج کردم و ۲تا بچه دارم بازم بامن ازدواج میکنی؟ :........خوب.خوب..نه :این فقط یه تست عشق بود من هیچوقت ازدواج نکردم.تو رد شدی عزیزم :خوشحالم .دفعه پیش که نمره بالایی گرفتم جایزه من فقط بی وفایی بود.